آریا آریا ، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

دردانه مامان و بابا

بدون عنوان

سلام عزیز دلم... چند روز پیش سرما خوردی و لی الان یه کمی بهتری ...صبحش که اومدم صبونه بهت بدم لقمه رو از دهنت دراوردی و گفتی نمیتونم ایوم (گلوم)درد میکنه ..بعدش یه نگاهی انداختم دیدم بله متورم و قرمزه...بعدازظهر وقت دکتر گرفتم و رفتیم دکتر ...تو همش میگفتی بریم دکتر شربت بده ..من مییشم(مریضم)خدا رو شکر تو متب برخلاف دفعات قبلی سر معاینه گوش و حلق اصلا گریه نکردی و بعد بابایی اومد دنبالمون رفتیم داروخونه...تو داروخونه که اسممونو صدا کرد تو همش میگفتی من بیدم ...خودم بیدم(بلدم) یه امپولم داده بود که شب رفتیم پیش بابایی تا برات بزنه...این امپول دومی بود که میزدی .یه بار دیگه موقع خروسک هم زده بودی بعلاوه وقتی بابایی به داییها و بقیه هم...
24 بهمن 1392

بهمن 92

سلام سلام..عزیز مامان.. این روزا پسرم  ببعی شده ...چار دست و پا روی زمین راه میره و میگه من ببعیم ..میخورمت..به این سادگیا هم حاضر نیست از تو نقشش بیرون بیاد...بعد مثل یه بچه شیر میاد و کلی میخورتت مثلا..خیلی خوبم قوانین بازی رو بلده و اصلا دندون نمیگیره روزی صد بار هم به خاطر حرفای زشتی که میزنی میگی مامان خواهش میکنم ببخشید..دوست دارم ...ولی فقط یک دقیقه ست و دوباره حرفای زشتت و تکرار میکنی...دیگه موندم برای این چه برخوردی باهات بکنم چند روز پیش با آتاس (خاله اتنا)رفته بودیم بازار یه کمی که راه میومدی اویزون پاهامون میشدی و میگفتی خسته شدم...بغل کن...میگفتیم نمیتونیم کمرمون درد گرفته...بعد تو میگفتی مامانمی خواهش میکنم ...
24 بهمن 1392
1